هوش احساسی، هوش عاطفی یا هوش هیجانی (به انگلیسی: Emotional intelligence | EI) شامل شناخت و کنترل عواطف و هیجانهای خود و دیگران است. به عبارت دیگر، شخصی که EI بالایی دارد
هوش هیجانی استعدادی محوری است که توانایی انسان ها را در استفاده از سایر ظرفیت های ذهنی شان تعیین می کند.
چه اهمیتی دارد که درباره هوش هیجانی بیشتر بدانیم ؟
طبق آمارهای سال 2019 موسسه گالوپ[1] ، ایران سومین کشور عصبانی دنیاست. احتمالا طی سه سال اخیر از 2019 تا کنون به دلیل تلاطم های جهانی که از سر گذراندیم از جمله کرونا و بحران اقتصادی ناشی از آن ، احتمال اینکه رتبه مان بدتر شده باشد نیز وجود دارد . می دونید وقتی دچار عصبانیت ناگهانی میشید در بدنتون چه اتفاقی می افته ؟
قلب ما عضو کوچیکیه که پر از رگ های خونی ظریفه . وقتی دچار عصبانیت ناگهانی می شیم خون به یک باره در صدم ثانیه وارد رگ های قلب میشه و به دلیل ظرافت این رگ ها اونها رو خراش می ده .
در طول سالیان ، در این شیارها پلاک ( چیزی شبیه جرم گرفتگی ) بوجود می آید و افرادی که بر اساس عادت و خلقیاتشون بارها و بارها در طول زندگی خود این عصبانیت ناگهانی رو تجربه می کنن در سنین میانسالی و یا کنهسالی عمل باز کردن عروق قلب رو باید انجام بدن که عمل پر ریسک و سختیه علاوه بر اون کارایی قلب به عنوان پمپ جریان خون کاهش پیدا می کند و عصبانیت به عاملی مرگ آور برای این افراد تبدیل می شود.
اتفاق ناگوار دیگری که هنگام عصبانیت شدید در بدن ما میفته چیه ؟ ممکن است برایتان پیش آمده باشد از یک اتفاق یا حرف انقدر عصبانی شدید که بدنتان به لرزش افتاده است وقتی از شدت عصبانیت دچار لرزش می شویم در آن لحظات یک سری از سلول های مغزی در حال مردن هستند که دیگر هیچگاه ، هیچگاه بازسازی نخواهند شد.
پس اگر یک بار دیگر برگردیم به خط اول متن و بخوانیم که ایران سومین کشور عصبانی دنیاست متوجه می شویم که اگر مدیریت خشم ، مدیریت احساسات یاد نگیریم چه فاجعه ای در حال رخدادن است .
تعریف هوش هیجانی :
شاید بهتر باشد برای تعریف هوش هیجانی ویژگی های آن را بگوییم تا درک آن راحت تر باشد. هوش هیجانی همان توانایی است که کمک می کند در سختی ها به خودمان انگیزه بدهیم ، در برابر ناامیدی ها بایستیم ، برای رسیدن به اهداف خود مثل قبولی در کنکور یا ران کردن یک کسب و کار جدید خوشی ها و تفریحات خود را به تعویق بیندازیم ، وقتی عصبانی هستیم انگیزه های آنی خودمون رو کنترل کنیم و مواردی از این دست .
ویژگی مشترک این مواردی که گفتیم نشانه های هوش هیجانی هستند ، چیست؟ مدیریت خود .
یک میز چهارپایه رو در نظر بگیرید اگر تنها یکی از پایه های میز خراب باشه اون میز با داشتن سه پایه سالم قابل استفاده نیست و در استفاده از اون به مشکل می خورید هوش هیجانی رو هم می تونیم به یک میز چهار پایه تشبیه کنیم که برای داشتن شخصیت خوب ، موفقیت و ارتباطات خوب و سالم به همه پایه های اون نیاز داریم. این چهار رکن اساسی چیا هستن؟
الف) شناخت احساسات خود
ب) مدیریت بر خود
ج) شناخت و درک احساسات دیگران
د) مدیریت ارتباط با دیگران
شاید براتون پیش اومده باشه در محیط کار افرادی رو دیده باشین که مدرک تحصیلی پایین تر از شما دارن ، دیر تر از شما به تیم کاری پیوستن و حتی شاید تجربه و تخصصشون از شما پایین تره اما به واسطه ارتباط صحیح و مناسبی که با دیگر همکاران و مدیر دارن کم کم جایگاه بالاتری پیدا می کنن و زودتر از شما به پیشرفت شغلی می رسن .
احتمالا در طول روز کاری گاهی به فکر فرو میرید که چرا ؟ اجازه بده من بهت بگم : همکار شما هوش هیجانی بالایی داره . افکار و احساسات خودش رو به خوبی می شناسه و اونها رو مدیریت می کنه علاوه بر این درک و همدلی خوبی نسبت به احوال همکاران خودش داره . بله ، راز محبوبیت همکارت اینه که باعث شده مسیر پیشرفت و همکاری با دیگران براش مهیا تر باشه . خبر خوب اینکه هوش هیجانی بر خلاف انواع دیگر هوش قابل پرورش دادنه و با یادگیری و تمرین میشه اونو تقویت کرد.
انواع هوش و تقسیم بندی های گاردنر :
تا چندین سال پیش پژوهشگران بر این باور بودن که هوش تنها یک نوع هست ( آی کیو یا بهره هوشی ) فکر می کردن هر کسی با یک میزان مشخصی هوش یه دنیا میاد که خیلی هم نمی توان آن را افزایش داد و برخی افراد از بعضی دیگر با هوش تر هستند. اما این تفکر با عدل خداوند سازگار نیست . در سالهای اخیر مشخص شد هوش انواع مختلفی داره .یکی از مشهورترین تقسیم بندی های هوش ، هوش هشتگانه گاردنر هست که احتمالا اسمش به گوشتون خورده .
آقای گاردنر معتقده تقسیم بندی هوش به این ترتیبه : هوش موسیقیایی ، هوش فیزیکی یا حرکتی ، هوش منطقی یا ریاضی ، هوش فضایی یا تجسمی ، هوش کلامی یا زبانی ، هوش طبیعت گرا ، هوش درون فردی ، هوش برون فردی . هر کدوم از ما توی سه نوع از این انواع هوش قوی یا به اصطلاح عامه باهوش هستیم و در انواع دیگر استعداد چندانی نداریم. احتمالا ورزشکاران هوش حرکتی و فیزیکی بالایی دارند و موزیسین ها هوش موسیقیایی بالایی دارند.
گرافیست ها و طراحان هوش تجسمی بالایی دارند. افرادی که سخنرانان و مذاکره کننده های متبحری هستند از هوش کلامی بالایی برخوردارند. افرادی که به محیط زیست توجه ویژه دارند از هوش طبیعت گرای بالایی برخوردارند. بخش مهم این تقسیم بندی برای ما هوش درون فردی و برون فردی است . هوش درون فردی یعنی میزان شناخت و تسلطی که افراد بر خود دارند . همینطور هوش برون فردی یعنی توانایی همدلی و تعامل با دیگران . مجموع هوش درون فردی و برون فردی را هوش هیجانی می گویند.
وقتی این چنین به مسئله نگاه می کنیم می بینیم که با عدل خداوند سازگارتر است که هر کس در سه نوع از این انواع هوش قوی ست و الزاما این طور نیست که بگوییم برخی افراد باهوش و برخی افراد کم هوش هستند.
آقای گاردنر سال 1983 کتابی تحت عنوان ” چارچوب های ذهن ” منتشر کرد و در اون اعلام کرد که هوش انواع بیشتری داره و هیچ عددی برای انواع هوش نمی توان قائل بود. او و همکارانش در یک بررسی جدید فهرستی بیست تایی از انواع هوش مطرح کردند برای مثال گفتند هوش میان فردی خودش به تنهایی می تواند به چهار استعداد مختلف تقسیم شود که شامل : رهبری ، توانایی تقویت روابط و حفظ دوستان ، توانایی حل و فصل اختلافات و مهارت تجزیه و تحلیل اجتماعی می باشد.
آقای گاردنر بی خیال قضیه هوش نشد و طی سالها به رشد و تکامل تفکر خود پیرامون انواع هوش ادامه داد و حدودا ده سال بعد از اولین انتشار نظریه خود درباره انواع هوش چنین گفت : ” هوش میان فردی (که بخش مهمی از هوش هیجانی است) توانایی درک و فهم افراد دیگر است . اینکه چه چیز آنها را تحریک می کند و به آنها انگیزه می دهد ، آنها چگونه کار می کنند ، چگونه می توان به صورت گروهی با آنها کار و مشارکت کرد.”
همانطور که می دانید این توانایی ها که در قالب کلی هوش برون فردی به عنوان بخش مهمی از هوش هیجانی در نظر گرفته می شوند همگی مهارت های مورد نیاز یک کارآفرین هستند که در طول هر روز کاری باید عملا از آنها کمک بگیرد.
برای دیدن آزمون هوش های چندگانه گادنر اینجا کلیک کنید.
حالا تفاوت هوش هیجانی با بقیه انواع هوش چیه ؟
اینکه هر کدوم از ما در هر یک از این انوع هوش نمره ای کسب می کنیم و تا آخر عمر با تلاش و کوشش نمی توانیم تغییر چندانی در میزان استعدادمان در هر یک از این انواع هوش بدیم پژوهش ها نشون دادن که با تلاش مستمر طی سالیان نهایتا در بهترین حالت تنها ده درصد می توان آی کیو یا بهره هوشی را افزایش داد اما هوش هیجانی تنها نوع هوش است که می توان با تمرین و تلاش آن را تقویت کرد . به مرور در طول زمان می توان این توانایی را شناخت و در آن ماهر شد و چی از این بهتر؟
شاید این سوال براتون پیش بیاد که چرا پرداختن به هوش هیجانی و ای کیو برای کارآفرینان و صاحبان مشاغل مهمه ؟
دلیلش اینه که شروع و هندل کردن یک کسب و کار مستلزم ارتباط برقرار کردن با افراد بسیار زیاد و همینطور سرو کله زدن با قوانین متغیر ، فرایندهایی که ممکنه بعضی هاشونو کامل نمیشناسیم و همینطور کنار آمدن با شرایط متغیره اقتصادیه . هوش هیجانی کیمیاییه که به کارآفرین کمک می کنه در دریای متلاطم اقتصاد و کسب و کار بتونه درست تصمیم بگیره چرا که تصمیم گیری صحیح مستلزم تسلط بر خود در هر شرایطی است .
ای کیو کمک می کنه فرد کارآفرین ، مدیر و حتی کارمند قبل از هر چیز احساسات خودش رو در هر لحظه بشناسه و در درجه دوم بتونه احساسات و افکار خودش رو مدیریت کنه همونطور که می دونید جمله مشهوری داریم که می گه مراقب احساساتت باش که افکارت می شوند و مراقب افکارت باش که رفتارت می شوند هوش هیجانی هم ابزاریه که به ما کمک می کنه این فرایند تبدیل احساسات به افکار و افکار به رفتارمون رو به خوبی مدیریت کنیم.
ممکنه با خودتون فکر کنید که من می خوام یه کسب و کار خانگی و کوچیک داشته باشم پس با افراد زیادی در ارتباط نیستم و شاید ای کیو خیلی به کارم نمیاد گفتیم ای کیو در قدم اول کمک می کنه شما با درون خودتون ارتباط درستی داشته باشید در ثانی حتی اگر کسی یک کسب و کار جمع و جور و به ظاهر کوچیک هم داشته باشه حداقلش اینه که با تامین کننده مواد اولیه ، مشتری ، مامور پست و … در ارتباطه . بنابراین ای کیو حکم کلید به سلامت عبور کردن از شاهراه ارتباطات رو داره .
نظریه اشنایدر می گه : ” دانشجویانی که سطح امید بالاتری دارن اهداف بالاتری برای خود تعیین می کنن . زمانی که موفقیت تحصیلی دانشجویان دارای استعداد هوشی یکسان رو با هم مقایسه می کنیم تنها چیزی که موجب تفاوت اونها میشه امیده.” این مسئله رو میشه به کسب و کار و دنیای کارآفرینی هم تعمیم داد .
وقتی زندگینامه کارآفرینان سخت کوش رو می خونیم میبینیم اهدافی بالاتر از سایرین برای خود در نظر می گیرند ، با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم می کنند شبهای زیادی رو با استرس سر می کنن و چیزی که کمک کرده ادامه بدن امید بوده و چه چیزی منشا این امیده ، توانایی اونها در مدیریت خودشون که بهشون امید میده یعنی باز می رسیم به مفهوم هوش هیجانی و اینکه چقدر یادگیری این مهارت ارزشمنده. در واقع کسانی که قادر به کنترل زندگی هیجانی و عاطفی خود نیستند به جنگ های درونی دچار می شوند که توانایی آنها برای کار متمرکز و تفکر روشن و واضح که لازمه کارآفرینی است رو تضعیف می کنه .
“آی کیو” مهم تره یا “ای کیو” مسئله این است :
در سال 1960 در دانشگاه استنفورد پژوهشی عملی انجام شد برای اینکه مشخص شود صرفا بر اساس آی کیو یا بهره هوشی می توان آینده شغلی و تحصیلی افراد و میزان موفقیت آنها را پیش بینی کرد یا خیر. افراد مورد پژوهش کودکان چهارساله بودند به هر یک از آنها یک کلوچه داده شد و از آنها خواسته شد که پانزده الی بیست دقیقه برای خوردن این کلوچه صبر کنند به بچه ها گفته شده بود که افرادی که موفق شوند صبر کنند یک کلوچه دیگر هم جایزه می گیرند برخی از آنها به شیوه های مختلف صبر کردند و جایزه دریافت کردند و برخی دیگر نتوانستند انگیزه های آنی و احساسات خود را کنترل کنند و قبل از زمان مورد نظر کلوچه خود را خوردند.
این آزمایش چالش برانگیز در اینجا خاتمه نمی یابد و دوازده الی چهارده سال بعد این کودکان مجددا از لحاظ موقعیت تحصیلی و رفتاری مورد بررسی قرار می گیرند. جالب است بدانید کودکانی که توانسته بودند احساس خود را کنترل کنند و کلوچه را در زمان مقرر نخورند در واقع بچه هایی که هوش هیجانی بالاتری داشتند بعدها از نظر تحصیلی هم شرایط بهتری نسبت به سایرین داشتند وقتی زندگی شخصی و اجتماعی این افراد سالهای بعد مورد بررسی قرار گرفت مشخص شد که این افراد از نظر شخصیتی مقاوم تر و با اعتماد به نفس تر بودند احتمال اینکه در تنش ها کم بیاورند کمتر بود و در مواجهه با محرومیت های زندگی توانایی بیشتری از خود نشان می دادند .
والتر مایکل مجری این پژوهش ویژه می گوید : ” هوش هیجانی استعدادی محوری است که توانایی انسان ها را در استفاده از سایر ظرفیت های ذهنی شان آشکار می کند. ” این پژوهش و پژوهش های مشابه دیگر نشان دادند آی کیو یا بهره هوشی تنها ده درصد می تواند موفقیت تحصیلی و شغلی شما را در آینده تضمین کند و مهم تر از آن ای کیو یا هوش هیجانی است که کمک می کند موقعیت اجتماعی و شغلی بهتری داشته باشید.
نکته جالب توجه دیگر اینکه گفته می شود درست است که آی کیو و ای کیو جدای از یکدیگر هستند و با هم رابطه مثبت و منفی ندارند اما هر چقدر ای کیو خود را توسعه دهید یعنی هر چقدر بتوانید احساسات خودتان را مدیریت کنید از ظرفیت آی کیو یا بهره هوشی خود استفاده بهینه تری خواهید کرد اگر خاطرتان باشد وقتی کنکور داشتید به شما می گفتند آرامش داشته باش تا دانسته هایت را فراموش نکنی و بتوانی از آموخته هایت استفاده کنی بله هر چقدر ای کیو خود را توسعه دهیم و در مدیریت احساسات خود و دیگران متبحر تر شویم از ظرفیت آی کیو خود هم استفاده بیشتری می توانیم داشته باشیم.
تا اینجا کلی از مواهب هوش هیجانی تعریف کردیم و گفتیم که خیلی مهمه درباره ش یاد بگیریم و این توانایی رو در خودمون تقویت کنیم پس جا داره با هم بررسی کنیم که چطور میشه هوش هیجانی رو تقویت کرد :
الف ) عزت نفست رو دریاب !!!
گفتیم اولین بخش هوش هیجانی شناخت احساسات خود و مدیریت اونهاست. مهم ترین چیزی که کمک می کنه ارتباط خوبی با درون خودمون داشته باشیم ، داشتن “عزت نفسه”. در واقع میشه گفت پله اول و حیاتی برای تقویت هوش هیجانی شناخت مفهوم عزت نفس و تقویت اونه . برخی افراد فکر می کنند عزت نفس با اعتماد به نفس مساوی و هم معنیه . اما اینطور نیست ما افراد زیادی رو میبینیم که اعتماد به نفس دارند اما عزت نفس کافی و مناسب ندارند.
اعتماد به نفس یعنی شما مطمئن هستید می توانید یک کار مشخص را انجام دهید مثلا شما رشته سخت افزار تحصیل کرده اید و اگر یک کامپیوتر تعمیر لازم رو به دست شما بسپرن مطمئنین که با یک بررسی اولیه می تونید اونو عیب یابی کنید و مشکلشو برطرف می کنید. اما عزت نفس یعنی داشتن احساس ارزشمندی ، عزت نفس یعنی چقدر درون خودتون ، خودتون رو فردی ارزشمند می دونید. وقتی تفاوت عزت نفس و اعتماد به نفس رو متوجه میشید بعد می بینید که برخی افراد علی رغم داشتن تحصیلات و مشاغل خوب دارای عزت نفس کافی نیستند. چطور می تونیم عزت نفس خودمون رو ترمیم کنیم ؟
- مهم ترین و اولین گام در ترمیم عزت نفس ، پذیرش خود است. اینکه خودمان را همانگونه که هستیم دوست داشته باشیم . برای آنکه بتوانیم خودمون رو واقعا بپذیریم باید سعی کنیم برای برداشت دیگران از خودمان کمتر اهمیت قائل باشیم.
- خودمان را بابت اشتباهات احتمالی که در گذشته انجام دادیم ببخشیم .
- سومین نکته مهم در ترمیم عزت نفس “هدفگذاری” است. هدفگذاری در داشتن احساس ارزشمندی به ما کمک می کند به شرط آنکه واقعا به دنبال هدف هایمان برویم و تنها به هدفگذاری روی کاغذ یا در ذهن خودمان اکتفا نکنیم.
- باید در نظر داشته باشید که ترمیم عزت نفس چیزی نیست که یک شبه با خواندن یک مقاله یا کتاب امکان پذیر شود بلکه باید در طول زمان با تلاش مستمر به آن دست پیدا کنیم. پس به خودتان فرصت دهید و دچار کمال طلبی منفی نشوید.
ب) احساسات خود را به شیوه صحیح نامگذاری کنید :
بیاین یه تمرین انجام بدیم ، یک برگه بردارید و هر جمله رو که در ادامه می خونید نام احساس مربوط به آن را در برگه بنویسید .
1) وقتی خودکار خود را گم می کنید و باید خیلی سریع یک شماره تلفن را یادداشت کنید چه حسی دارید ؟
2) وقتی به شما گفته می شود احتمالا کرونا دارید چه حسی پیدا می کنید ؟
3 ) وقتی تصادف می کنید در حالی که مقصر نیستید و ماشین جدیدتان دچار آسیب جدی می شود چه حسی دارید ؟
خوب که نگاه کنید میبینید این سه مسئله درجه اهمیت متفاوتی دارند پس باید پاسخی که می دهید متفاوت باشد مثلا جایی که خودکار خود را گم کرده اید اگر فقط بگویید کلافه می شوم ، ذهن خود را برای این عکس العمل آماده می کنید که اتفاق خاصی نیفتاده و بدون عصبانیت و صرف انرژی خاصی به کار روزانه خود ادامه می دهید. برخی افراد اینگونه نیستند و پاسخشان به همه این سوالات و سوالات مشابه این است که : ” عصبانی می شم “.
این در حالی است که وقتی شما در پاسخ اتفاقات ساده مثل گم شدن خودکار ، گیر کردن بند کفش یا رفتن واگن مترو قبل از سوار شدن ، بگویید عصبانی ام ، ذهنتان این پاسخ را می شنود و خودش را متناسب با آن آماده می کند این چنین می شود که برای هر اتفاق کوچک و پیش پا افتاده ای انرژی بسیار برای عصبانیت صرف می کنید ، واکنش های شدید و آنی نشان می دهید و وقتی این اتفاقات و عکس العمل ها را در طول روز کنار هم می گذاریم می بینید که خودتان و دیگران از رفتارهای شما ناراضی هستید و قطعا حسن شهرتتان در محل کار به خطر می افتد.
پس به عنوان دومین تمرین کوچک اما مهم و کاربردی برای افزایش هوش هیجانی دقت کنید که احساسات خود را به درستی نامگذاری کنید. درواقع در تمرین های تقویت هوش هیجانی ما سعی داریم ذهن خود را از نو تربیت کنیم و عادت های صحیح در او ایجاد کنیم.
خوب است در انجام تمرینات برای تقویت هوش هیجانی این نکته را یادآور شویم که بزرگترین ترین و مهم ترین تغییر های انسان از کنار هم قرار گرفتن اقدامات به ظاهر کوچک و تبدیل کردن آنها به عادت است که اتفاق می افتند.
چه کسی مفهوم ” هوش هیجانی ” رو مطرح کرد ؟
همه افرادی که با خوندن کتاب های هوش هیجانی ، شرکت کردن در کارگاه ها و گوش دادن به سخنرانی هایی با این موضوع ، سعی می کنن مدیریت بر خود داشته باشن باید بدونن مدیون فردی به نام ” دنیل گلمن ” هستند. افراد مختلفی روی مفهوم هوش هیجانی ، چگونگی مدیریت آن و … کار کردن اما مشهورترین آنها آقای دنیل گلمنه .
دنیل گلمن نویسنده و پژوهشگر آمریکایی و دانش آموخته دانشگاه هاروارده . مسئولیت نگارش مطالب رفتار و علوم مغزی در نیویورک تایمز با اوست و تدریس در دانشگاه هاروارد رو در کارنامه کاری خودش داره . اگر علاقه مند به خواندن مطالب او هستید می توانید در لینکدین نامش Daniel Goleman را سرچ کنید. علاوه بر این سایتی با نام شخصی خود دارد که معرفی جدید ترین کتابها و یافته هایش را می توانید از آنجا پیگیری کنید.
[1] موسسه گالوپ از معتبرترین موسسات نظرسنجی در جهان است . بسیاری از کشورهای جهان در موارد گوناگون جهت اطلاع از افکار عمومی به این موسسه مراجعه می کنند.